خبرگزاری مهر_گروه جامعه: به اذعان همه صاحب نظران و دستاندرکاران مدیریت سازمانها، منابع انسانی یکی از سرمایههای اصلی هر سازمانی است. هر اندازه نیروی انسانی یک سازمان کارآمدتر، متبحرتر و از تحصیلات تکمیلی آکادمیک برخوردار باشد، به همان اندازه آن سازمان در ایجاد تحول و رسیدن به اهداف خود پیشرو خواهد بود. این یک اصل اساسیِ پذیرفته شده در مدیریت سازمان هاست و از جمله ملاکهای سنجش پیشرو بودن سازمان در رسیدن به اهداف خود میباشد. در این بین، نظام آموزشی ما علیرغم برخورداری از پتانسیل نیروی انسانی توانمند و تأثیر گذار در رسیدن به اهداف خود پیشرو نیست (شاهد و مدعای نویسنده در این مورد، حضور نویسنده در بخشهای مختلف نظام آموزشی و ارتباط تنگاتنگ با صاحب نظران تعلیم و تربیت میباشد).
دلایل و علل زیادی برای این امر از سوی صاحب نظران و متولیان حوزه صف و ستاد عنوان میشود، اما دلیلی که از فراوانی بیشتری برخوردار است عدم توجه به کیفیت نیروها و نبود انگیزه در بین متولیان امر مقدس تعلیم و تربیت است. در مورد دلیل اول یعنی عدم توجه به کیفیت نیروها بحثهای مفصل و طویلی وجود دارد که از حوصله این نوشته خارج هست و به ذکر همین نکته باید بسنده کنم که متولیان حوزه ستادی از مرکز تا استانها برنامهای برای استفاده از ظرفیت معلمان صاحب قلم و صاحب اثر و پژوهشگر ندارند و این معلمان هم راه حل را خروج از بدنه آموزش و پرورش میدانند. اما در مورد دلیل دوم یعنی کمبود انگیزه باید اضافه کنم که این بیماری روز به روز در حال پیشروی در بدنه نظام آموزشی اعم از صف و ستاد میباشد و علت اصلی این کاهش انگیزه هم این است که فرهنگیان حقوق و مزایای خود را با حقوق و مزایای پرسنل سایر سازمانها و ارگانهای دیگر مقایسه کرده و دچار بی انگیزگی میشوند.
علاوه بر آنچه که در سطور فوق به عنوان مقدمه بیان شد، آموزش و پرورش ما از بیماری مزمنی به نام سیاست زدگی رنج میبرد. دستگاه خزان زدهای که به جای تربیت شهروندان فعال، خود در ورطه سیاست زدگی گرفتار شده و دست و پا میزند و اجازه عرض اندام و نقش آفرینی برای نیروهای کارآمد، نخبه و تحصیل کرده را نمیدهد.
اینکه معلمان ما باید دارای بینش سیاسی بوده و شهروندان سیاسی و مدرن تربیت کنند، هیچ شکی در آن نیست؛ اما نکته باریکتر از مو در این میان، حضور هدفمند و طمع مند در ستادهای انتخاباتی و التهابات بعد از انتخابات در مجموعه آموزش و پرورش میباشد که باعث عدم ثبات در مدیریت و روی کار آمدن افراد فاقد صلاحیت در رأس مدیریتها است. عاملی که موجب شده تا شایستگان و نخبگان این دستگاه عریض و طویل و خزان زده یعنی دکتر معلمین به حاشیه فراموشی سپرده شوند. دکتر معلمینی که وجود ذی وجودشان، برای آموزش و پرورش فرصت بسیار مغتنم و باارزشی است. هر کدام از این دکتر معلمین (که بر اساس آمارهای غیر رسمی قریب به ۳ هزار نفر میباشند) با طی کردن و تحمل مراحل طاقتفرسا به درجه تخصص در رشته خود نائل شدهاند. اما متأسفانه مورد بی مهری و کم لطفی مسئولین فاقد صلاحیت مدیریتی که عمدتاً از بیرون وارد آموزش و پرورش شده و سکان امور این مجموعه را به دست گرفتهاند، قرار گرفتهاند.
اگر بنا بر شایسته سالاری بود، دکتر معلمین باید در عضویت هیأت علمی و رأس مدیریت مجموعههای علمی - پژوهشی آموزش و پرورش از جمله دانشگاه فرهنگیان، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی و پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش قرار میگرفتند؛ نه اینکه با مصاحبههای صوری، غیر علمی و غیر حرفهای از پذیرش هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان محروم میشدند و افرادی از بیرون برای تربیت معلمان آینده به کار گرفته میشدند. افرادی که فاقد سابقه معلمی و تدریس میباشند؛ اما برای تربیت معلمان به کار گرفته میشوند و آموزش و پرورش ما از این ناحیه دچار خسران بزرگی است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اینکه هر کدام از دکتر معلمین با رزومه ای پربار و مقالات علمی - پژوهشی و طرحهای پژوهشی در مدارس و هم سطح همکاران دارای مدرک کاردانی و کارشناسی به انجام وظیفه شغلی خود یعنی تدریس مشغول باشند خسارت جبران ناپذیری برای آموزش و پرورش رها شده ما میباشد. دکتر معلمین باید در پژوهشگاهها حداقل بخشی از وظیفه شغلی خود را برای طراحی آموزشی رشته خود و آموزش همکاران هم رشته خود سپری نمایند تا از این طریق باعث کارآمدی و پویایی نظام آموزشی شوند.
مدیریت علمی و تئوری سازی آموزش و پرورش باید به دست با کفایت دکتر معلمین صورت بگیرد، نه اینکه وزیران برای نمایش کارآمدی خود جلسات متعدد با صاحب نظران علوم تربیتی دانشگاههای دیگر برگزار نموده و هیچ دعوتی از دکتر معلمین علوم تربیتی که صاحب نظر در عرصه نظر و عمل آموزش و پرورش هستند صورت نگیرد. چرا چنین امر ناشایست (عدم دعوت از دکتر معلمین در جلسات مشورتی با صاحب نظران) صورت میگیرد؟ چون متولی و برگزار کننده چنین جلساتی که وزیر به وی مأموریت داده خود از بیرون از مجموعه آموزش و پرورش بوده و نگاهش هم به بیرون از آموزش و پرورش است!
امروزه دکتر معلمین باید بیش از هر زمان دیگری در میدان تصمیمگیری و تصمیم سازی آموزش و پرورش مشارکت داشته باشند. امروز برای برون رفت از شرایط و مشکلاتی که آموزش و پرورش با آن دست به گریبان است، باید دست به دامن دکتر معلمین شویم. امروز باید برای نظریه پردازی در مورد شیوههای جدید تدریس در دوران کرونا و پساکرونا و آموزش متدهای نوین تدریس در شبکههای مجازی و واقعی باید دست همکاری و همیاری به سوی دکتر معلمین دراز کرد. امروز وقت آن رسیده تا دانشگاه به اصطلاح فرهنگیان به دکتر معلمین سپرده شود، نه اینکه با مصاحبههای ساختگی، فرمایشی و صوری دکتر معلمین از گردونه رقابتها حذف شوند.
سوال اساسی و بنیادی در مورد جذب دکتر معلمین به دانشگاه به اصطلاح فرهنگیان این است که، مگر نه اینکه تربیت معلمان باید توسط معلمین با صلاحیت و تحصیل کرده صورت بگیرد؟! آیا دکتر معلمین همان معلمان با صلاحیت و تحصیل کرده نیستند که با داشتن رزومه قوی به راحتی از فیلتر وزارت علوم عبور کرده و میتوانند در کسوت هیأت علمی در دانشگاه فرهنگیان نقش آفرینی نمایند اما مورد غفلت واقع شدهاند! آیا رواست معلمی که با بیش از ۲۰ سال تجربه تدریس در مدارس و تدریس غیر موظف در دانشگاه فرهنگیان و سایر مؤسسات آموزش عالی و با بالاترین مدرک تحصیلاتی دانشگاهی یعنی دکترای تخصصی توسط افرادی مورد مصاحبه قرار بگیرند که خودشان از فوت و فن معلمی هیچ بهرهای نبردهاند؟! آیا اصلاً دکتر معلمین نیاز به مصاحبه دارند و یا این مراحل بهانهای است برای از میدان به در کردن دکتر معلمین و سپردن دستگاههای علمی زیرمجموعه آموزش و پرورش به افرادی بیرون از آموزش و پرورش!!!
به هر حال نظام آموزش و پرورش ما بدون برنامه ریزی هدفمند و آینده نگر و بدون استفاده از ظرفیت نخبگان و متخصصین خود یعنی دکتر معلمین در شرایطی به فعالیت خود ادامه میدهد که هیچ چشم انداز روشنی برای آینده موفق آن متصور نیست! چه در حوزه اثربخشی آموزشی و چه در حوزه اثربخشی محتوا. متأسفانه پیچیدن نسخه واحد محتوایی برای کل کشور و عدم استفاده از ظرفیت دکتر معلمین در تدوین محتواهای بومی استانی، نظام آموزش و پرورش ما را با یک بحران جدی مواجه کرده که از دید صاحب نظران هیچ امیدی به موفقیت و اثربخشی آن نیست! این قابل قبول نیست مجموعهای که دارای نیروی انسانی متخصصی به نام دکتر معلمین باشد اما تعداد معدودی در پایتخت مشغول تألیف و تدوین کتب درسی نزدیک به ۱۵ میلیون نفر دانش آموز باشند. کشورهای توسعه یافته از چندین سال قبل بر روی برنامه درسی مدرسه محور متمرکز شدهاند در حالی کشور ما هنوز بر روشهای متمرکز و قرون وسطایی تأکید دارد. کشور ما جز کشورهای در حال توسعه بوده و حداقل انتظار این است که محتواهای آموزشی به صورت استانی تألیف شود. هیچ توجیه علمی و منطقی ندارد محتواهایی که در مدارس تهران تدریس میشود در روستاهای محروم و دورافتاده سیستان و بلوچستان، کرمان و..... نیز تدریس شود. بسترهای فرهنگی و اجتماعی موجود اجازه اثربخشی تدریس محتواهای یکسان در کل کشور را که دارای خرده فرهنگهای متعدد میباشد نمیدهد. راهکاری که به نظر میرسد باید به کار بسته شود استفاده از ظرفیت دکتر معلمین جهت تألیف کتب درسی یا حداقل تعدادی از کتابهای درسی به صورت استانی میباشد.
به هر حال علاج دردهای امروز آموزش و پرورش در گرو باور توانمندی نیروهای موجود آموزش و پرورش مخصوصا دکتر معلمین میباشد. از طرف دیگر حداقل انتظار دکتر معلمین از مسئولین و دستاندرکاران امر مدیریت آموزش و پرورش این است که همسطح دکتر معلمین وزارت علوم دیده شوند! حال که با پیگیری مجدانه مجلس انقلابی دولت مجبور به ارائه لایحه رتبه بندی معلمان به مجلس میباشد، انتظار این است که رتبه ویژه و ممتازی برای دکتر معلمین در نظر گرفته شود تا اختلاف دریافتی دکتر معلمین آموزش و پرورش و دکتر معلمین وزارت علوم نزدیک به هم گردد. این اختلاف فاحش حقوقی بین دکتر معلمین وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش در حالی رخ میدهد بر اساس ماده ۲۹ برنامه ششم توسعه، اختلاف حقوقی در بین مشاغل مشابه نباید از ۲۰ درصد بیشتر باشد ولی مشاهدات میدانی و مستندات موجود حاکی از اختلاف حداقل ۱۰۰ درصدی بین دریافتی دکتر معلمین وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش در شرایط یکسان میباشد که انتظار می رود این درد مزمن آموزش و پرورش یعنی تبعیض نیز با تدبیر مسئولین درمان شود.
*علی احمدی،؛ دانش آموخته دکترای تخصصی تعلیم و تربیت، مدرس و پژوهشگر مسائل تعلیم و تربیت
نظر شما